سود خالص اشاره به درآمد نهایی یک فعالیت اقتصادی پس از کسر هزینهها و مالیات دارد. ترازنامهها و بیانیههای سود و ضرر درنهایت قرار است به این عدد برسند و سهامداران همواره به دنبال رصد این بخش از مفاهیم مربوط به حسابداری شرکتشان هستند. هرچند محاسبه این عدد در کشورهای مختلف به طرق گوناگونی انجام میپذیرد.
عناصر مکمل
استخراج سود خالص به دلایل مختلف، کار سادهای نیست و معمولاً نمیشود صحت آن را تضمین نمود. مهمترین عنصری که استخراج سود خالص را مشکل میسازد، تعیین دقیق هزینههای سربار و همچنین تفاوتهای راهبردی در تعیین هزینههای استهلاک است. همچنین برای استخراج سود خالص به مجموعهای از سنجههای دیگر نیز نیاز میباشد که در بخش بعد به آن اشاره میشود.
برخی از مفاهیم همبسته
درآمد فروش = قیمت (محصول) × مقدار فروختهشده
سود ناخالص = درآمد فروش – هزینه فروش و سایر هزینههای مستقیم
سود عملیاتی = سود ناخالص – هزینههای عمومی و سایر هزینههای غیرمستقیم
سازگاری، توانایی تطبیق رویکردها یا اقدامات در پاسخ به تغییرات محیط خارجی میباشد؛ که این امر یک مهارت باارزش برای افراد و کسبوکارها است. در چالش سازگاری شما باید برای موارد غیرمنتظره، برنامهریزی کنید. در حالت معمول، شما نمیتوانید تغییرات یا مشکلاتی را که شواهد و نشانهای از آنها وجود ندارد پیشبینی کنید؛ اما میتوانید یک سیستم یا روش استاندارد برای پاسخ دادن به این تغییرات در کسبوکار خود را ایجاد نمایید.
سازگاری، انطباق در سیستمهای طبیعی یا انسانی در واکنش به محرکهای اقلیمی واقعی یا پیشبینی شده یا اثرات آن است که آسیبها را تعدیل میکند و یا فرصتهای سودمند را استخراج مینماید. از انواع سازگاری میتوان به سازگاری مقدماتی (anticipatory)، سازگاری مستقل (autonomous) و سازگاری برنامهریزیشده (planned) اشاره کرد.
برای زنده ماندن در شرایط در حال تغییر کسبوکارها در عصر حاضر، نیازمند این هستیم که در شرایط عدم اطمینان احساس راحتی کنیم. سازگاری امری است که به موجودات، افراد و کسبوکارها اجازه میدهد تا مشکلات را حل کرده و چالشها را از بین ببرند.
سازگاری به این معنی است که شما و کسبوکارتان چقدر ساده و آسان میتواند خود را با تغییرات انطباق دهد. افراد قابل انطباق در میان هرجومرجها و آشفتگیها شکوفا میشوند و فرصتها را پیدا میکنند.
استراتژی سازگاری به معنای تغییر جنبههای مختلف محصولات و خدمات به میزان قابل توجهی است تا نیازهای مصرفکنندگان در بازارهای بینالمللی را با توجه به تفاوتهای آنها برآورده سازد. استراتژی سازگاری مزایای دیدگاههای مختلف از بازارهای محلی در سطوح مختلف را فراهم میآورد و به این ترتیب، بهترین سطح رضایت مشتریان را جلب میکند.
کلمه To adapt از لاتین به معنی برای اتصال، به ضمیمه گرفته شده است. سازگاری Adaptation، از کلمه adaptatio قرون وسطی لاتین، که از قرن سیزدهم آمده است، حاصل میشود؛ اما در قرن شانزدهم به زبان فرانسوی و سپس به زبان انگلیسی تعمیم داده شده است. در سال ۱۷۸۹ «تطبیق بین دو چیز» تنها تعریفی بود که از سازگاری ارائه میشد.
سازگاری در طراحی محصول، عملکردها و قابلیتها براساس نیاز مشتری در بخشهای جغرافیایی خاص، به احتمال زیاد توسط مشتریان محلی مورد تأیید قرار میگیرد و پیامدهای مثبتی بر سطح درآمد دارد. بهعنوان مثال شرکت Redbull، تولیدکننده نوشیدنیهای انرژیزا در استرالیا از استراتژی سازگاری در رابطه با تمام عناصر ترکیب (آمیخته) بازاریابی به میزان زیادی استفاده میکند. ردبول در امریکای شمالی به رنگ قرمز، نقرهای و آبی طراحی شده است. براساس فرهنگ محلی در امریکای شمالی، رنگ قرمز بهعنوان نمادی از عمل و شجاعت درک شده است، درحالیکه رنگ آبی با جوانی و پویایی ارتباط دارد. از سوی دیگر Red Bull در بازار چینی در رنگ طلایی و قرمز طراحی شده است، زیرا در چین رنگ طلایی ثروت و شادی، و رنگ قرمز موفقیت را نشان میدهد.
علاوه بر این، یادگیری مشخصات فرهنگ محلی به منظور ادغام این دانش با مجموعه عناصر بازاریابی میتواند یک ابتکار پرهزینه باشد. فرآیند به دست آوردن دانشی عمیق در مورد مشخصات بازار محلی و تنظیم مجموعه عناصر بازاریابی بر این اساس میتواند چند ماه طول بکشد، و در طول این دوره ممکن است بازار توسط شرکتهای محلی و یا کسبوکارهای خارجی که استراتژی استانداردسازی را دنبال میکنند، اشباع شوند. سازگاری، هزینههای اضافی به ارمغان میآورد و این واقعیت ممکن است به رقابت قیمت محصولات و خدمات مربوطه منجر شود.
سنجه عبارت است از معیار و یا معیارهایی که به کمک آنها، عملکرد سازمان، تیم و یا یک فرآیند مشخص، اندازهگیری میشود. معیارها میتوانند جهانشمول و در حال استفاده توسط دیگران هم باشند و همچنین هرکسی میتواند سنجههای اختصاصی خود را تعیین کند و مبتنی بر آن عملکرد سازمان خود را اندازهگیری نماید. معمولاً سنجهها را در کسبوکار براساس مواردی قرار میدهند که به راحتی و با کمترین ضریب اشتباه قابل اندازهگیری باشد.
عناصر تکمیلی
یکی از موارد تشکیلدهنده جدول ایدهناب، (Key Metrics) یا «سنجههای کلیدی» میباشد؛ که در آن میبایست یک کارآفرین، مبنای اندازهگیری خود را از نحوه پیشرفت پروژه تعیین شده انتخاب نماید.
مثال ساده
یک تولیدکننده میتواند میزان تولید را سنجه کلیدی خود دانسته و همچنین تعداد کالاهای مرجوعی را سنجه جانبی خویش قرار دهد. بدیهی است میزان تولید پیشبینی شده میبایست براساس طرحهای توجیهی پیشتر تهیه شده باشد. بر این اساس تولیدکننده میتواند عملکرد نهایی کارخانه خود را نسبت به تعدادی که انتظار میرود تولید شود، بسنجد و بر این اساس متوجه نقاط قوّت و ضعف احتمالی گردد.
پژوهشگران معمولاً سنجههای چندعاملی را که متغیرهای متنوعی بر آن تأثیرگذار هستند پیشنهاد نمیدهند.