خط مونتاژ، فرآیند تولیدی است که در آن قطعات (معمولاً قطعات قابل تعویض) در مراحل مختلف و توسط کارگران به بدنه اصلی که توسط نوار نقاله و یا رباتها حرکت داده میشوند، اضافه میگردد.
خطوط مونتاژ روشی متداول برای تجمیع اجزای پیچیده یک محصول بزرگتر مانند خودرو و تجهیزات حملونقل دیگر، لوازم خانگی و کالاهای الکترونیکی است.
عناصر تکمیلی
بنیانگذار الگوی مدرن تولید انبوه که با استفاده از این روش قابلیت اجرا یافت را هنری فورد، مالک کارخانجات اتومبیلسازی فورد میدانند. براساس نظر او باید حداقل سه خاصیت در طراحی خط مونتاژ در نظر گرفته شود:
- ابزارها و کارگران را در توالی عملیات قرار دهید به نحوی که بعد از هر عملیاتی که میبایست در جزئیترین بخشبندی ممکن باشد، قابلیت سریع و ساده انتقال آن به مرحلۀ بعد وجود داشته باشد.
- استفاده از الگویهای حملونقل آسان و تحت کنترل کارگر برای ارجاع محصولِ در حال تکمیل به مرحله بعدی.
- از خطوط مونتاژ کشویی استفاده کنید تا قطعاتی که باید در فضاهای مناسب تحویل داده شوند، تحویل بشوند. همچنین در صورت ایجاد مشکل در روند، به سادگی بتوان محصول معیوب را از چرخه تولید خارج کرد تا روند خط مونتاژ دچار اخلال نشود.
مثال ساده
مونتاژ یک خودرو را در نظر بگیرید: فرض کنید گامهای خاصی در خط مونتاژ برای نصب موتور، نصب در صندوق عقب و نصب چرخها در نظر گرفته شده است. در تولید سنتی، تنها یک ماشین در یک زمان مونتاژ میشود. اگر نصب موتور ۲۰ دقیقه طول بکشد، نصب گلگیر ۵ دقیقه و نصب چرخها ۱۰ دقیقه، پس هر خودرو در۳۵ دقیقه تولید میشود.
در یک خط مونتاژ، مونتاژ ماشین بین چندین ایستگاه تقسیم شده است، همه همزمان کار میکنند. هنگامی که کار یک ایستگاه با یک ماشین به اتمام برسد، آن را به مرحلۀ بعدی میبرد. با داشتن سه ایستگاه، در کل سه ماشین مختلف میتواند همزمان اجرا شوند.
خدمه نصب موتور میتوانند پس از اتمامِ کار خود در اولین ماشین، در ماشین دوم کار کند. درحالیکه خدمه نصب موتور در ماشین دوم کار میکند، اولین ماشین را میتوان به ایستگاه گلگیر منتقل کرد و، سپس به ایستگاه چرخها منتقل تا چرخها نصب شوند. بعد از اینکه موتور بر روی ماشین دوم نصب شد، ماشین دوم به مونتاژ صندوق عقب حرکت میکند. در همان زمان، ماشین سوم به مجموعه مونتاژ وارد میشود. هنگامی که موتور سوم ماشین نصب شده است، آن را میتوان به ایستگاه گلگیر منتقل کرد. در ضمن، اتومبیلهای بعدی (در صورت وجود) میتوانند به ایستگاه نصب موتور منتقل شوند.
فرض کنید بدون از دست دادن زمان حرکت یک ماشین از یک ایستگاه به دیگری، طولانیترین مرحله در خط مونتاژ، ظرفیت تولید را تعیین میکند، بنابراین میتوان هر ۲۰ دقیقه ماشین را تولید کرد، درصورتیکه ماشین به صورتی سنتی در ۳۵ دقیقه تولید شده بود.
تاریخچه
پیش از انقلاب صنعتی، بیشتر محصولات تولیدشده به صورت دستی ساخته میشدند. یک هنرمند مجرب و یا یک تیم به ترتیب هر بخش از محصول را ایجاد میکردند. آنها از مهارتها و ابزارهای خود مانند چاقوها، سندان، پتک، سمباده و غیره در این روند یاری میگرفتند. در این چهارچوب نهایت هوشمندی آنها تولید تجمیعی بود. برای مثال صنعتگر ده عدد کوزه را درست میکرد، سپس ده عدد دسته را میساخت، و سپس در فرآیند نهایی آنها را به هم وصل کرده و رویشان نقاشی میکشید. اما این روند با شروع انقلاب صنعتی دچار دگردیسی شد.
انقلاب صنعتی منجر به گسترش تولید و اختراع روشها و ابزارهای پیچیدهتر شد. بسیاری از صنایع، بهخصوص پارچهبافی، سلاحگرمسازی، ساعتسازی، وسایل نقلیه، لوکوموتیوهای راهآهن، ماشینهای دوخت و دوچرخه، و مشابه آن طی قرن نوزدهم بهبود چشمگیری در دست زدن به مواد، ماشینکاری و مونتاژ داشتند؛ گرچه مفاهیم مدرن مانند مهندسی و تدارکات صنعتی هنوز نامگذاری نشده بود. از اواخر قرن هفدهم این مجموعه تلاشها آغاز شد، اما بهطور مشخص در نیمه اول قرن هجدهم بود که تلاشها به ثمر نشستند.
نقطه اوج این روش نیز در کارخانجات فورد واقع شد. بهطوریکه روش خط مونتاژ بخشی جداییناپذیر از تولید خودرو در امریکا شد. کاهش هزینههای تولید، هزینه خرید اتومبیلهای مدل T را در بودجه طبقه متوسط امریکا کاهش داد. در سال ۱۹۰۸ قیمت مدل T حدود ۸۲۵ دلار بود و تا سال ۱۹۱۲ به حدود ۵۷۵ دلار کاهش یافت. این کاهش قیمت با کاهش از ۱۵ هزار دلار به ۱۰ هزار دلار در سال ۲۰۰۰ مقایسه میشود. در سال ۱۹۱۴، یک کارگر خط مونتاژ میتوانست مدل T را با پرداخت چهار ماهه از حقوق خود خریداری کند.
موفقیت این الگو، باعث شکلگیری دانش مختص به آن شد. حالا همه صنعتگران به دنبال کسانی بودند تا الگوی تولید آنها را در قالب خط مونتاژ باز تعریف کنند.
تأثیر در شرایط بهبود کار
تأثیرات استفاده از این الگو به سرعت موضوعات دیگری را نیز تحتالشعاع قرار داد. هنری فورد در خاطرات خود در سال ۱۹۲۲ چندین مزیت خط مونتاژ را چنین برمیشمارد:
- کارگران مجبور به حمل ادوات سنگین نیستند؛
- کارگران بدون خم و راست شدن که میتوانست انرژی آنها را کم کند کار میکنند؛
- هیچ آموزش ویژهای برای کار با سیستم لازم نیست؛
- مشاغلی وجود دارد که تقریباً هرکس با هر توان فکری و فیزیکی میتواند انجام دهد؛
- قابلیت بهکارگیری مهاجران در آن وجود دارد (احتمالاً به علت اطمینان از عدم انتقال دانش).
همچنین سود حاصل از بهره وری این الگو، فورد را قادر ساخت تا دستمزد کارگران را از روزانه ۱.۵۰ دلار به ۵.۰۰ دلار در روز افزایش دهد. موضوعی که به سرعت به تولید قشر متوسط اجتماعی در امریکا دامن زد.
مشکلات روان-تنی
توسعه الگوی خط مونتاژ اما مخالفینی هم داشت. «کارل ماکس» جامعهشناس آلمانی، به علت خارج شدن کار از فرآیندی که کارگر محصول تلاش خود را در آن شاهد میبود به الگوی تولید انبوه انتقاد میکرد. به نظر او این روش کرامت کارگران و حس رضایت آنان از خود را مخدوش میکرد. بعدترها محققان مشکلات بیشتری را یافتند. گاهی یک کارگر هشت ساعت از روز را بدون حرف زدن و یا تکان دادن گردنش، پشت خط مونتاژ و در فضایی بیست و پنج سانتیمتری میگذراند. همه این معضلات باعث شد در دهههای بعدی دانش ارگونومی طراحی محل کار ایجاد شود تا بخش زیادی از معضلات را پوشش دهد. هرچند که در بسیاری از کشورها همچنان الگوهای ناایمن و خطرناک در این چهارچوب مشغول فعالیت هستند.